حیف نون به خاطر این که نیروی انتظامی دیش ماهواره اش رو نگیره، روش می نویسه: بسم الله الرحمن الرحیم، آب گرم کن خورشیدى!
***
حیف نون اومد از هواپیما پیاده شه، شلوارش افتاد پایین. زود کشید بالا، داد زد: کو اون خانمه که گفت کمربندها رو باز کنید؟ همینو می خواستی؟
***
حیف نون خفاش می بینه. از خنده غش می کنه. می گه: تا حالا موش چادری ندیده بودم!
***
دختر: بابا! می تونم برم پیش دوستم درس بخونم؟
بابا: نه، نمی شه. برو توی اتاقت درس بخون.
دختر: چرا آخه بابا؟
پدر: برای این که سال ها پیش مامانت هم میومد پیش من درس بخونه! ***
خانمه سر قبر شوهرش با گریه می گفت: بچه ها لباس ندارن، کفش ندارن، کیف ندارن...
حیف نون رد می شده، می گه: می گما... این بابا مرده یا رفته دوبی جنس بیاره؟ ***
حیف نون می ره تو داروخانه و می پرسه شما ”اسید استیل سالیسیلیک" دارید؟
فروشنده می گه: منظورتون آسپرینه؟
جواب می ده: آره، خودشه. اسمش همش یادم می ره! ***
حیف نون داشته گریه می کرده، می پرسن چی شده؟
می گه: پشیمونم. کاش به حرف بابام گوش کرده بودم.
می گن: مگه چی می گفت؟
می گه نمی دونم، گفتم که گوش نمی کردم!
***
حیف نون داشت می مرد، به زنش گفت بعد از من فقط با مش قربون می تونی ازدواج کنی! زنش گفت چرا؟ حیف نون جواب داد: چند سال پیش، یه خر پیر داشت به من انداخت، می خواهم تلافی کنم!
***
حیف نون ساعت نو می خره. دوستش ازش ساعت می پرسه. می گه: حالا هی بپرس تا خراب شه! ***
دکتر به حیف نون می گه زنت سکته ناقص کرده. می گه نکبت هیچ کاری رو درست انجام نمی ده! ***
گفت من یه زنی گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت ، دختر زنم با بابام ازدواج کرد . در نتیجه، زن من ، مادر زن پدرشوهرش شد. از طرفی دختر زن من که زن بابام بود ، پسری به دنیا آورد که میشه برادر من و نوه ی زنم ، پس نوه ی منم میشد . در نتیجه من پدر بزرگ برادر ناتنی خودم بودم . چند روز بعد زن من پسری به دنیا آورد که زن پدرم ، خواهر ناتنی پسرم و مادر بزرگ او شد . در نتیجه پسرم، برادر مادربزرگ خودش بود، از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم ، خواهر پسرم بود، در نتیجه من خواهر زاده ی پسرم بودم!!!
شادترین داستان کوتاه:
روزی مردی به دختری گفت: با من ازدواج می کنی؟ دختر گفت نه... و آن مرد یک عمر به خوبی و خوشی زندگی کرد! ***
حیف نون می ره پیش دکتر متخصص. می بینه ویزیتش بیست هزار تومان شده!
به دکتر می گه: اگه تخفیف می دی، بگم کجام درد می کنه. و گر نه خودت بگرد پیداش کن! ***
حیف نون می ره پیش رئیس اداره و می گه: آقای رئیس! این اضافه حقوقی که به من دادین، در برابر این همه فعالیتی که من میکنم و دوازده تا بچهای که دارم خیلی کمه! رئیس می گه: در نظر داشته باش که ما اضافه حقوق رو به فعالیت توی اداره میدیم نه فعالیت توی خونه! ***
حیف نون شنای قورباغه می ره، لک لک میاد می خوردش! ***
مرد: قسم میخوری که منو به خاطر پول هایم دوست نداری؟
زن: هزار تومان بده تا قسم بخورم! ***
چند دلیل عمده کشته شدن سربازان شهر حیف نون اینا:
۱- آزمایش ماشه تفنگ!
۲- پرتاب اشتباهی ضامن به جای نارنجک!
۳- سوراخ کردن ماسک شیمیایی برای ورود بهتر هوا!
۴- دنبال کردن پروانه در میدان مین!
۵- نگاه کردن به داخل لوله تفنگ جهت اطمینان از خروج صحیح گلوله!
علت بعضی ها نیز هنوز فاش نشده...! ***
زن به شوهرش: عزیزم! نظرت راجع به عشقمون چیه؟
شوهر: سعی کن ستاره ها رو بشماری، خودت می فهمی!
زن: وای عزیزم! یعنی بی نهایت؟
شوهر: نه عزیزم! یعنی تلف کردن وقته! ***
حیف نون می گه: ما آخر نفهمیدیم این حقوق بشر رو کی به حسابمون می ریزند؟! ***
یه روحانی تو اتوبوس موعظه می کرد که باید اسلام را پیاده کنیم...
آقاهه که اسمش "اسلام" بود از ته اتوبوس می گه: تو فضولی اسلام رو نکن، اسلام بلیط داره! ***
حیف نون می ره سلمونی، با صاحب سلمونی دعواش می شه. صاحب سلمونی می گه: گند زدم به پولی که تو دادی. حیف نون هم می گه: من هم گند زدم به سری که تو زدی!